خداسپردمش بهت مواظب عشقم بمون

آرام تر قدم بردارید اینجادلی راشکونده اند

خداسپردمش بهت مواظب عشقم بمون

آرام تر قدم بردارید اینجادلی راشکونده اند

...

دلتنگم

بــرای کسـی کـه مدتهـاســت ....

بــی آن کـه باشــد ....

هــر لحـظــه ....

زنــدگــی اش کـــرده ام

...

سخت است میدانی….؟

اینهمه دل در دنیا هست,

که هیچ کدام برایم تنگ نمی شود…

...

ایـــن روزهــــا خــوابــــم نمـی آیــد …
فـقــط مـــی خـــوابـــــم
کــــه بیـــــدار نبــــاشــــم

...

دوباره  دیدمش

ای کاش از اون خیابون نمیگذشتم

دوباره بدبختی هام زدن بالا

اگر واقعا خدایی بود پس چرا تو  . . .

...

هوس کرده ام  خوب  نباشم ، 

  شاید  حالم

 را
بپرسی...

...

نوشتنم را بهانه ای نیست جز گفتن اینکه... من بعد تو به هیچ اویی اجازه ی ما شدن نداده ام هنوز..

...

باران می بارد....

چه باران قشنگی.....

ولی هیچ کس نمیگه........چه ابردلتنگی..

...

تنهایی ام را پک میزنم تاریه هایم زندگی راکم بیاورندوشرعی ترین خودکشی راتجربه کنم

...

وقتی یه دختر به خاطر یه پسر اشک میریزه .... 

 یعنی واقعن عاشقشه . . . ... 

 اما ....  

وقتی یه پسر به خاطر یه دختر اشک بریزه . . . . .  

یعنی هیچ وقت دیگه نمیتونه دختر دیگه ای رو مثل اون دوست داشته باشه

...

بهترین دوستم آینه هست


چون وقتی گریه میکنم،



نمی خندد

...

هی...

بیا باهم بازی کنیم......

تو بسته های قرص و سیگار من را بشمار.........

من شماره های غریبه های گوشی موبایلت رو....

...

دلم کمی هوا میخواهد


اما در "سرنگ"


از زندگی خسته ام .

...

به من گفت همه رو ول کن … باید دور همه رو خط بکشی
ولی خودش جلوی آینه دور چشمشو خط کشید و رفت سر قرار..

...

چقدر دلم هوایت را می کند

حالا که هوایم را نداری . . . .

...

اینجــا صـدای پـا زیــاد می شنــوم…


امــا هیچکــدام تــو نیستــی …


دلــــــم ؛


خـوش کرده خــودش را بــه ایـن فکــر ؛


که شایــد ؛


پابرهنه بیایی …

 

....

بر تمام قبر..های این شهر

بوسه بزن

شاید به یاد آوری کجا مرا جا گذاشتی...

من در تنها ..ترین قبر این شهر خفته ام

صدای کلاغها را می شنوی؟

دارند برایم فا...تحه می خوانند.

....

مکه از نظر حسین پناهی
مکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درستهایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود …
در مکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند …
در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست ، دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود …
در مکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم و در همان نماز ساده خویش تصور خدا را در کمک به مردم جستجو کنم …
آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست …

...

به فصل سرد کلاغ قصه رسیدم

به شماره افتاده نفسهایم

بالا نمی آید

هنوزهم برایم این حس غریب است
غریب تر از غربتم حتی در اتاقم

چشمانم را میبندم بغض تمام وجودم را له می کند

خاطرات تا جنون مرگ آزرم میدهند

آنقدر که شب های سیاهم پر از ســـرخیست

سرخ به سرخی خون

هنوزهم بهانه ی نبودنت را از خاطرات می گیرم

خنجرهایی بر پشت این دل نوشته

امـــــــــا

قرارمان این نبود

قرارمان هرس شاخه های اضافه بود

ریشه زدن برای چیست

قرارمان آسمان و ستاره چین بود

ابری کردن آسمان برای چست

کمی آهسته منم مـ ـــ ـــن

رضایت برای نابودیم برای چیست

هـــــــــــــــــــــی کهنه رفیق با تو ام

قرارمان کشتن تنهایی بود

تــــو بگو خندیدنش به من برای چـیــســـت

روز آمدنت یاد هست

با آغوش گرم پذیرفتمت

خدا حافظی و گریه من با این دل نوشته تلخ برای چیستـــــــــــــــــــــــــــ

باشه می روم

امـــا تو بگو زنده ماندنم دیگر برای چیست....

هــــــــــی بگذریم

دلــــــــتـــنـــگـــتــم

همین...

...

این طرف هیچ نیست!!!

آن طرف هم نبود!!!

از نبودن گله نیست

ولی...

این امید پس چرا بود؟!!

چرا بود؟!! چرا ؟!!

...

و تو نخواهی فهمید

حال مردی را که

دیگر منتظر هیچ کس نیست ...

...

گفتی دهنم بوی شیر میدهد ورفتی... 

هی...

امشب به افتخارت دهنم بوی عرق وسیگار وخیانت میده... 

برمیگردی؟؟؟؟

...

برایــت گردنبندی از اشکــــ درست کرده ام

یــــادتــــ باشـد،

اشـکــــ هــایــم گــردنـــ تــوسـت . .

....

به سلامتی کسی که بهش زنگ نمیزنیم اما اگه بفهمیم خطش مشغوله دق مکنیم..

...

چه شیرین و لذت بخش است حرفی را با کسی گفتن که جز او به هیچکس نتوان گفت.

....

انگار این چشم ها لج کرده اند

نمیدانم چرا دکتر ها مرا منع کرده اند از گریه ی وقت و بی وقت ...

از بارانِ بهاری ...

اما وقتی این اشک ها سراغِ دست هایت را میگیرند روی گونه هایم ،

به طرزِ عجیبی چشم هایم میسوزند و نگاهم تار می شوند

چندین بار پلک میزنم و میخندم ...

نه ! نه این که دیوانه شده باشم !

هربار حس میکنم پشتِ این نگاهِ تار تو را خواهم دید ...

اما ...

باز هم این لبخند ِ مضحک روی لب هایم میماسد و باز هم نومیدی ...


تو کجایی ؟؟



....

آهای دل لعنتی بخاطرش طاقت بیار... 

همه میگویند او آن سوی شهر خوشبخت است...

...

درد مـیـکـنـد

هـنـوز

جـای دوسـت داشـتـنـت . .

...

نـمـی خـواسـتـم از هـر انـگـشـتـش یـه هـنـر بـبـاره...

فـقـط مـی خـواسـتـم تـو یـه انـگـشـتـش حـلـقـمـونـو بـبـیـنـم ..

هـــمــیــن

....

دلتنگتم...

بس است دیگر...،تنبیه شدم...

بازگرد...

دلتنگم...

....

عـَجـَب هـَوایی دارَد دِل گـِرفته

پـَرت تـَرین جُمـَلات هـَم اَشکَت را دَر می آوَرند

....

انــگار قـــرار نیسـت بـا تـــو بی حســاب شـــوم ...سـالهــاست کـه رفتـــه ای امـــا هنـــوز هـــم اشکهـــایــم ...دارنــد حســاب "دیــدنـت" را بــا چشــم هـایــم صـاف می کننــد . . .

درد

درد یعنی:

سرت به همون سنگی بخوره که به سینه میزدی......

آدم دیگر

دلتنگ که باشی آدم دیگری میشوی

خشن تر,عصبی تر,کلافه تر,تلخ تر

جالب تر اینکه به اطراف هم کاری نداری

همه اش را نگه میداری دقیقا سر همان کسی  خالی میکنی  که

              دلتنگشی

خدا

دلمان که می گیرد  تاوان لحظه هاییست که دل می بندیم........

خدایا    "هرگز کسی را به آنچه قسمتش نیست عادت نده....... 

....

چه شوری میزند دلم وقتی..........

در چشم دیگران آنقدر شیرین میشوی

این شبها

 

این شب ها
منـم و قانـون مرد بودن :
که باید بی صــدا دفن کنم
بغض های گلو گیرم را

...

سوت پایان رابزنید... صداقت من حریف هرزگی این زمانه نمیشود... قبول میکنم باخت را

...

اینقدر ورق های زندگیم رابهم نریز... حکم همان دل است

...

فکر می کردم تو همدردی……. اما نه ! تو هم دردی

باختم

دردنیای بچه ها هر کی زودتر بگه دوستت دارم برنده هست ، ولی در دنیای بزرگتر ها هر کی زودتر بگه دوستت دارم بازنده است …

...

تـــــاوان حرفــــهایی که نمی تونی بـــــگی ؛


تــــــارهای سفیـــــــدیـه که ،


یه شَبـــه لابلای موهــــــــات به وجــــود میــــــاد ...

....

تو سرت ی جای گرمه فرق تو با من همینه....

...

بعضیـــ چیزها را باید بنویسمــــ نهـــ برایــــ اینکهـــ همهـــ بخوننــــ و بگنـــ عالیهـــ برایـــ اینکهـــ خفهــــ نشمـــ همینـــــ

خستم...

کلافه ام.....درست مانند لحظه ای که

مادر بزرگ نمیتوانست سوزن نخ کند...

...

هـــــــمین که عشق باشد

 


آن هـــــــم در حوالی تو

 

هر چقـــــــدر هم که پاییز باشد

 

بــــــــــــــهاری ترین هوا سهم من است

دلتنگم

بعضی وقتهــآ...

 

از شدت دلتنگیــــت ،

 

گریه که هیچ...

 

دلــَم می خــوآهــَد ؛

 

هــآی هــــآی بمیــــرم..

...


ماهایی که دیگه نه از اومدن کسی ذوق زده میشیم
نه کسی از کنارمون بره حوصله داریم نازشو بخریم که برگرده..
ماها آدمای بی احساسی نیستیم
ماها بی معرفت و نا مردم نیستیم
یه زمانی یه کسایی وارد زندگیمون شدن
که یه سری بــــاورامون و از بین بـــردن...