قول میدی دیگه عاشق نشدنتو ب روم نیاری؟؟؟
ب سلامتی اون لحظه ای ک ازهمه دنیادلت گرفته ن کسی روداری باش دردودل کنی ن دلت میخادکسیوناراحت کنی...
سکوت میکنی وتودلت میگی باشه قسمت منم این بود.
سیگاری هستی دیگه....
ی جمله پراز کنایه شرشارازتهوع
من ک سیگاری نیستم
یکی نیس اینجابیادبپرسه من کیم اینجاچیکارمیکنم...
چراهرچی ک دلش میخادوبم میگه؟؟؟
چرایکی نیس ک بش بفهمونه اگه این پسرسیگارمیکشیدهمش ب خاطرکاراورفتارای توبود...
دارم باکی حرف میزنم؟؟
چرااینجوری شدم باز؟؟؟
اه دارم حالم ازخودم بهم میخوره
امشب که بگذرد نمیدانم میشود چند روز که از تو دورم ولی امشب نمی گذرد...
پاییز...
پاییزفصل قشنگی براعاشق شدن نیس ن ک پاییزفصل قشنگی نباشه ن فقط براعاشق شدن مناسب نیس...
آخه ب خودی خودش دلگیره...
پاییز ینی نگاکردن ب افق
عشق بی سرانجام
سیگار
درست
مثل وقتی که عاشقت شدم
باران می بارد،
فکر کنم
دوباره کسی
عاشقت شده......
من با تو زیر باران نرفته ام
اما باران که میبارد دلم برایت تنگ میشود …
ی هفته س ک هوا بارونیه...
خانه خراب توشدم...
ی روز بد
ی اعصاب داغون
ی حال خراب
ی دل شیکسته
ی بغض ک منتظر ی بهونه س
ی بهونه ک تو باشی
ی دلتنگ ک من باشم
ی بی حال ک من باشم
ی گریزون ک من باشم
و
.
.
.
.
ی غروب دلگیر
ی مش آهنگ کمایی از داریوش
ی شیشه وودکا
ی بسته کنت قرمز
حوصلم سر رفته
میزنم ب سلامتی خودم ب خاطر دلتنگیام ب خاطر بدبختیام
ب سلامتی داریوش با آهنگاش
ب سلامتی وودکا ب خاطر تلخیش
کنت قرمز ب خاطردودش
ب سلامتی تو بادل تنگیات بادل شکوندنات
و
.
.
.
سلام
این بارمیخام از سری حرفا بگم ک هیچ وق بت نگفتم
طبق معمول ساعت۳ ومن بیدار....
یادته تابت میگفتم دوست دارم میگفتی مرسی ی تا میگفتم دلتنگتم فورابحثوعوض میکردی و انگار ن انگار ک....
انگاری این جمله ها برات تکراری بودن انگاری یکی بهتر از من داشت تورو میسرود...
یادته؟؟
همیشه تو زندگیت حس میکردم هیچی نیستم همیشه سایه یکی دیگه رو رو سرم حس میکردم
همیشه ترس داشتم ک ی روز برگردی و بم بگی{یکی تو زندگیم هس}
ن اینکه حسود باشما ن فقط...
بگذریم
الان ک دارم اینو مینویسم یاد این شعر افتادم
اتوبوس سرد
صندلی های خالی
من!
بغض فروخورده
دفتری سرخ
شکست
دفترت خیس شد
دفتر من
صدای اتش چشمانی که التماس میکنند
هق هق شعر تو
بی لیاقتی اشکها
راست میگویی
احساست را میفروشم
به نگاهی سرد
به زوزه های دهانی بسته
به سکوتی مبهم
به خماری چشمان ساکت
به خریت دل
به انکه تو میگویی عشق
می فروشم
همه را مفروشم
من این باران احساس را میفروشم
به کوه ترس
به سرسختی غرور
به سوتکی که برای هر کس میزند
بی لیاقتم
میدانم
خ دلم برا نوشتن ازت تنگ شده...
کاشکی بزرگ نمیشدم وتنها دغدغم نوشتن از تو بود...
فک نکن فراموش شدیااااااااااا
ن تنها دغدغه های زندگیم بیشتر شدن